یـا صـاحـب الـزمـان بیـا

ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری ، کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری ، کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

فـضای مـجـــازی بـه انـدازه انـقـلاب اسـلامـی اهـمـیـت دارد.
و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است. حضرت آیت الله خامنه ای

رایـانـه و فـضای مجازی که الان در اختیار شماست اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،
می توانید یک حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمی شناسید ، برسانید.
این فرصت فوق العــاده ای است مبـادا این فرصت ضایع شود . اگر ضایع شد ،
خــدای متـعال از من و شما در روز قیامــت سـوال خواهد کرد .

آخرین نظرات

معروف به دعاء شبّور که مستحبّ است خواندن آن در ساعت آخر روز جمعه و مخفى نماند که این دعا از ادعیه مشهوره است و اکثر علماء سَلَفْ بر این دعا مواظبت مى‏نموده‏اند و در مصباح شیخ طوسى و جمال الأسبوع سیّد بن طاوس و کتب کفعمى بسندهاى معتبر از جناب محمّد بن عثمان عمروى رِضْوانُ اللَّهِ عَلَیْهِ که از نوّاب حضرت صاحب‏الأمرعلیه السلام است و از حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق‏علیهما السلام روایت شده و علّامه مجلسى‏رحمه الله آن را با شرح در بحار ذکر کرده و آن دعاء موافق مصباح شیخ این است:

شیخ اجلّ ثقة الإسلام نورى عطَّرَ اللَّهُ مرقده در صحیفه ثانیه علویّه آنرا ذکر کرده و فرموده که از براى این دعا در کلمات ارباب طلسمات و تسخیرات شرح غریبى است و از براى او آثار عجیبه ذکر کرده‏اند و من چون اعتماد بر آن نداشتم ذکر نکردم لکن اصل دعا را ذکر مى‏کنم تَسامُحاً و تَاَسِّیاً بالعُلماء الأعلامِ و دعا این است:
 

هرکس را که قوت حافظه نباشد و این اسم را بسیار بخواند چون مدتی مداومت کند ذهن او روشن شود و همه چیز را زود فرا گیرد.
همچنین هرکس دعوت این اسم را بسیار بخواند یعنی هر روز ۱۰۰۱ مرتبه ، دولت به او روی می آورد .
یا علام الغیوب فلا یفوت شئ من علمه ( و لا یوده من حفظه)

پنجم سیّدبن طاوُس درمُهَجُ الدَّعَوات روایتى از سلمان نقل فرموده که در آخرش مذکور است چیزى که حاصلش این است حضرت فاطمه عَلیهَاالسَّلام آموخت به من کلامى که از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آموخته بود و در وقت صبح و شام آن را مى خواند وفرمود اگر مى خواهى در دنیا هرگز تو را تب نگیرد مداومت کن برآن و آن این است :

از دعاهاى بسیار معتبره است و ما بین نسخ آن اختلاف است و ما آنرا از مصباح شیخ نقل مى‏کنیم و مستحبّ‏است خواندن آن درهرصبح و شام وافضل اوقات آن بعدازعصرجمعه است‏
 سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ‏ِ، وَلا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ اَکبَرُ، وَلا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّهِ‏
منزه‏است خدا وستایش خاص‏خدا است ومعبودى جزخدا نیست وخدا بزرگتر ازتوصیف است‏وهیچ‏جنبش ونیرویى نیست جز بوسیله خداى‏
 الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ، سُبْحانَ‏اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَاَطْرافَ النَّهارِ، سُبْحانَ‏اللَّهِ بِالْغُدُوِّ
والاى بزرگ تنزیه خداى را در تمام ساعات شب و اوقات روز تنزیه خدایرا در بامداد

امام سجاد (ع) در دعای 54 صحیفة سجادیه فرموده اند که هر گاه اندوه و گرفتاری دنیا به شما روی آورد این گونه خدا را بخوانید:

« یا فارِجَ الهَمِّ وَ کاشِفَ الغَمِّ، یا رَحمنَ الدُّنیا والاخِرَةِ وَ رَحیمَهُما، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمّدٍ وَ افرُج هَمّی وَاکشِف غَمّی یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اِعصِمنی وَ طَهِّرنی وَ اِذهَب بِبَلِیَّتی .

 

 

آن گاه آیةالکرسی (آیة 255 سورة بقره) و سورة فلق و ناس و توحید را بخوانید و بگویید: «ای خدای من، مانند کسی که نیازمندیش به نهایت رسیده و فریادرسی نمی یابد و نیرویش سست شده و نیرودهنده ای نمی شناسد و گناهانش بسیار است و آمرزنده ای سراغ ندارد... جان مرا آن دم بازستان که در ایمان استوار باشم و رشتة نیاز مرا از این جهان بگسل و میل و رغبت و نیاز مرا به آنچه در نزد توست قرار ده... خدایا میل و نیاز مرا در درخواست از خودت آن گونه قرار ده که آنچه دوستانت از تو می خواهند من نیز از تو بخواهم و از آنچه میترسند بترسم...»
امام صادق (ع) فرموده اند: «کسی که صبح و شب کند در حالی که بزرگترین اندوهش دنیا و خواسته های مادی باشد خداوند فقر و نیازمندی را بر سر راهش مینهد و کارش را پراکنده می گرداند و در دنیا به آنچه خواسته دست نمی یابد، مگر چیزی که برای او مقدر شده باشد؛ اما کسی که صبح و شب کند در حالی که بزرگترین اندوهش آخرت و دینداری و تحصیل رضایت خدا و پرهیز از قهر و عذابش باشد خداوند غنا و بی نیازی را در دل او قرار می دهد و کارش را منظم می کند.» از این رو، در تعالیم اسلامی، آمده است که به هنگام روی آوردن گرفتاریهای دنیایی به سوی خدا برویم و آنها را از نزد او بجوییم تا مصداق این روایت نگردیم.

چگونه اجابت دعا با قضای الهی و قوانین جاری آفرینش سازگاری دارد؟
سؤال دیگری هم مطرح است و آن این که آیا اساساً قوانین آفرینش استثناپذیر است؟ پاسخ در هر دو مورد منفی است: نه دعا با قضا و قدر الهی ناسازگاری دارد و نه قوانین استنثناپذیر است؛ و اگر تغییراتی در سنتهای جهان مشاهده می شود معلول تغییر شرایط است؛ و بدیهی است که هر سنّتی در شرایط خاصی جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان می یابد و آن سنت نیز در شرایط خاص خود کلیّت دارد و آنچه را علوم تجربی بیان کرده است در شرایط مخصوص و به شکل محدود صادق است. بنابراین تغییر قانون و سنت نیز به حکم قانون و سنت است؛ ولی نه به این معنی که قانونی به حکم قانونی دیگر نسخ و باطل شود، بلکه به این معنی که شرایط یک قانون تغییر می کند و شرایط جدید به وجود میآید و در شرایط جدید، قانون جدید حکم فرما می شود. پس اگر مرده ای زنده شود و یا فرزندی بدون پدر متولد شود و یا بر اثر دعایی، امری خارق العاده پدیدار شود یا امری حتمی رفع گردد، خود حساب و قانونی دارد و برخلاف سنت الهی و قانون حاکم بر جهان نیست. منتهی مسئله این است که بشر همة سنتها و قانونهای آفرینش را نمی شناسد. از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: «با وجود این که هر حادثه ای در جهان به تقدیر الهی و قضای حتمی اوست، دعا و دوا چه اثری دارد؟» در پاسخ فرمودند: «دعا نیز از قضا و قدر الهی است.»


کسب درآمد از موبایل

حضرت سجاد علیه السلام فرموده است: به روایت قطب راوندی در کتاب دعوات که روز عاشورا پدرم امام حسین علیه السلام در حالی که خون جوش می زد مرا به سینه چسبانید و فرمود: پسرجان دعائی را که حضرت زهرا سلام اللّه علیها از رسول خدا صلی الله علیه و آله و او از جبرئیل آموخت و به من تعلیم داد حفظ کن از برای هر حاجت و همه و غم و پیشامد کار بزرگ و هر مصیبت مفید است و فرمود دعا کن و بگو:

 

الهی بحق یاسین و القرآن الحکیم و بحق طه و القرآن العظیم یا من یقدر علی حوائج السائلین یا من یعلم ما فی الضمیر یا منفسا عن المکر و بین یا مفرجا عن المغمومین یا راحم الشیخ الکبیر یا رازق الطفل الصغیر یا من لایحتاج الی التقسیر صل علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا.

و به جای کذا و کذا حاجت بخواه.

 

 










در مکارم‌الاخلاق است که حضرت رسول(ع) به علی (ع) فرمودند: هرگاه گرفتاری پیدا کردی این دعا را زیاد بخوان

 

بِسم‌الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

لاحَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ العَلِیِّ الْعَظیمِ اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین

ذکر یونسیه چیست؟
حضرت یونس علیه السلام مدت ها در میان قومش به ارشاد مردم پرداخت ولی در مدت سی و سه سال فقط دو نفر به او ایمان آوردند او هم قوم خود را نفرین کرد و خداوند به او وعده داد که در فلان تاریخ عذاب خود را بر آنان خواهد فرستاد  یونس از شهر خارج شد اما یکی از دوستانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند و آنها که نشانه های عذاب وعده داده شده را دیدند  از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند یونس به امید اینکه مردم نابود شده اند به شهر بازگشت و وقتی دید همه چیز عادی است و مردم به کارشان مشغول  عصبانی شد و شهر را بدون اجازه خداوند ترک کرد و با یک کشتی راهی دریا شد.

در بین راه ماهی غول پیکری به کشتی حمله کرد و به خواست خداوند متعال حضرت یونس را بدون اینکه به او آسیب برساند بلعید حضرت یونس وقتی به هوش آمد متوجه اشتباه خود شد و با ناله و تضرع به درگاه خداوند توبه کرد که توبه او در قرآن آمده است و بخشی از آیه به عنوان ذکر یونسیه مشهور شده است که علما و عرفا خواص بیشماری را برای آن نقل میکنند .

 قرآن میفرماید : «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»1 ؛ ذوالنون 2 را ، آنگاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم و در تاریکی ندا داد : هیچ خدایی جز تو نیست ، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم.

ذکر یونسیه یعنی گفتن: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»

 

 حاج‌آقا می‏‌فرمود: 'این علومی که نصیب شد و عنایاتی که به من رسید، ریشه همه ‌اش، از آن نبات مرحمتی امام عصر(عج) است.'
در بخشی از کتاب مجموعه خاطرات "حاج‌آقا مجتبی"، خاطره ‌ای از حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی ‌نژاد درج شده که این خاطره چنین است: یک‌بار خود حاج‌آقا فرمودند: پدرم مرحوم آیت‎الله آمیرزا عبدالعلی تهرانی گاهی به مغازه یک عالم اهل معنا، به نام سیدعبدالکریم کفاش در انتهای بازار آهنگرها می‌ رفتند که به سیدعبدالکریم پینه‎دوز معروف بود. این سید با اینکه روحانی بود و اهل علم، از طریق پینه‎ دوزی و کفش دوختن در مغازۀ کوچک خویش امرار معاش می‎ کردند.
بین علما مشهور بود که وجود مقدس مولا صاحب ‎الزمان(عج) به ایشان توجه خاصه ‎ای دارند وگاهی به حجره او هم سر می ‌زنند. روزی امام عصر(عج) قطعه نباتی را به سیدعبدالکریم کفاش مرحمت کرده بودند که ایشان هم مقداری از آن قطعه نبات را به پدرم، میرزا عبدالعلی مرحمت کردند. پدرم به منزل آمدند و مقداری از آن نبات مرحمتی امام عصر(عج) را در دهان من نهادند."
حاج‌آقا می‏‌ فرمود: "این علومی که نصیب شد و عنایاتی که به من رسید، ریشه همه ‌اش، از آن نبات مرحمتی امام عصر(عج) است."
ایشان در جای دیگر می ‌فرمودند: "هنوز حلاوت آن نبات در کام من است و من فکر نمی‌ کنم که خدا بدن مرا به آتش بسوزاند؛ چرا که در آن، تبرکی از امام زمان(عج) وجود دارد."
به نقل از: شبستان

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.

این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوش خراش همسرش را ضبط کرد.

پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!

از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی آن پیرمرد شد .

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.

بدانکه براى آن بزرگوار زیارات چندى نقل شده و زیارت مشهور آن حضرت زیارتى است که در کتب معتبر مذکور است و به شیخ جلیل القدر محمّد بن حسن بن ولید که از مشایخ جناب صدوق است منسوب کرده‏اند و از کتاب«مزار»ابن قولویه معلوم مى‏شود که از ائمه علیهم السّلام روایت شده و کیفیّت آن موافق کتاب من لا یحضره الفقیه چنان است که:چون زیارت قبر امام رضا علیه السّلام را در طوس قصد کنى،پیش از آنکه از خانه بیرون روى غسل کن،و وقتى که غسل مى‏کنى بگو:
اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَى لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی طَهُورا وَ شِفَاءً
خدایا مرا پا کن،و دلم را پاک گردان،و سینه‏ام را بگشا،و مدح و ثناى خودت را بر زبانم جارى‏ ساز،که نیرویى نیست جز به تو.خدایا این غسل را برایم پاک کننده و شفابخش قرار ده.

مادری ، برای دیدنِ پسرش به محلِ تحصیل اون یعنی لندن رفت !
اونجا بود که متوجه شد یه دخترِ انگلیسی با پسرش هم اتاقه !

مثلِ همه ی مامانای مسئولِ ایرانی کلی مشکوک شد ،
اما مسعود گفت : من میدونم چه فکری میکنی مامان !
ولی ‘’ویکی ‘’فقط هم اتاقیه منه !

روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با منزل یکی از کارمندانش تماس بگیرد. بنابراین، شماره منزل او را گرفت.
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: «سلام»
رییس پرسید: «بابا خونس؟»
صدای کوچک نجواکنان گفت: «بله»
ـ می تونم با او صحبت کنم؟

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.

تا کریسمس چند روز بیشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه کریسمس روزبه روز بیشتر میشد من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی که خریده بودم ، در صف صندوق ایستاده بودم جلوی من دو بچه کوچک ، پسری 5 ساله و دختری کوچکتر ایستاده بودند . پسرک لباس مندرسی بر تن داشت ، کفشهایش پاره بود و چند اسکناس را در دستهایش می فشرد . لباس های دخترک هم دست کمی از مال برادرش نداشت ولی یک جفت کفش نو در دست داشت . وقتی به صندوق رسیدیم ، دخترک آهسته کفشها را روی پیشخوان گذاشت . چنان رفتار می کرد که انگار گنجینه ای پر ارزش را در دست دار صندوقدار قیمت کفشها را گفت :

روزی پسر بچه ای نزد شیوانا رفت و گفت: «مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید.»
شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد، قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
شیوانا تبسمی کرد و گفت: «اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چرا تصمیم به کشتن او گرفته ای؟ عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی، هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم، بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!»
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!

داستانی پر معنی:
رﻭﺯﻱ ﻳﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺍﻱ ﺩﺍﺷﺖ: 'ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ! ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﭼﻪ ﺷﮑﻠﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ '، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﻭ ﺩﺭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﺎﻕ ﻳﮏ ﻣﻴﺰ ﮔﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﻳﮏ ﻇﺮﻑ ﺧﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻮﻱ ﺧﻮﺑﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻻ‌ﻏﺮ ﻣﺮﺩﻧﻲ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺣﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻗﺤﻄﻲ ﺯﺩﻩ ﻣﻲ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻗﺎﺷﻖ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند

یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند
و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.
اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند
که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه،