نایبان امام مهدى(عج)
نیابت خاص
س: به چه کسانى نایبان خاص مى گویند؟
ج: بعد از آغاز غیبت صغرا، امام مهدى (عج) افرادى امین و مورد اعتماد را با نام و نشانى خاص که بین شیعیان شناخته شده بودند، به عنوان نایب خویش در بین مردم، انتخاب کردند. این افراد، واسطه ى آن حضرت و شیعیان بودند و یکى بعد از دیگرى، عهده دار منصب نیابت شدند.
عمده ترین وظایف این افراد عبارت بود از:
1. انتقال سؤال ها و مشکلات مردم به محضر امام زمان(علیه السلام) و رساندن جواب آن حضرت به مردم.
2. بر طرف کردن مشکلات علمى، اقتصادى و اجتماعى شیعیان.[1]
3. سازمانْ دهى وکلا و اخذ و توزیع اموال متعلّق به امام(علیه السلام) در میان مردم.[2]
4. مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت و وکالت امام مهدى (عج).[3]
5. مسئولیت هاى دیگرى که از سوى امام زمان (عج) بر عهده ى آنان گذاشته مى شد.
نایبان خاصّ امام زمان (عج) در زمان غیبت صغرا چهار نفر بودند: عثمان بن سعید; محمد بن عثمان; حسین بن روح; على بن محمد سمرى. هر یک از اینان در شهرهاى مختلف، براى خود، نمایندگانى داشتند.[4]
1. عثمان بن سعید عمرى
وى، نخستین نایب امام زمان (عج) است. ایشان، از یازده سالگى، متولّى خدمت به ائمه ى طاهرین(علیهم السلام) شد. وى، در ظاهر، روغن مى فروخت، در حالى که در اصل، حقوق شرعى را که به دستش مى رسید، در ظرف روغن مى گذاشت و به خدمت امام هادى(علیه السلام) و بعد از ایشان به خدمت امام حسن عسکرى(علیه السلام) مى برد. به همین دلیل، معروف به سمّان (روغن فروش) شده بود.[5]
عثمان بن سعید، بعد از آغاز غیبت صغرا، از سوى امام مهدى (عج) به عنوان نایب و وکیل آن حضرت در میان مردم انتخاب شد تا این که در سال دویست و شصت و سه هـ ق[6] یا دویست و شصت و پنج هـ ق[7] وفات یافت.
2. محمّد بن عثمان بن سعید
وى، فرزند وکیل اوّل (عثمان بن سعید عمرى) بود. حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) او و پدرش را توثیق کرده و به شیعیان خبر داد که او از وکلاى فرزندم مهدى است.
چون هنگام وفات پدر محمد بن عثمان فرا رسید، توقیعى از جانب حضرت حجت (عج) بیرون آمد، مشتمل بر تعزیت نامه و این که بعد از وفات پدرش، او نایب از جانب ولى خدا است.[8] وى، بیش از چهل سال، مقام نیابت را داشت و در سال سیصد و چهار هـ. ق یا سیصد و پنج هـ ق وفات کرد.[9]
3. حسین بن روح نوبختى
شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (متوفاى هجدهم شعبان سیصد و بیست و شش هـ ق) بعد از ابوسهل اسماعیل بن عسلى، مشهورترین افراد خاندان نوبختى است. عمده اشتهار او، به واسطه ى مقام دینى بزرگى است که در میان شیعه ى امامیه دارد. سومین نایب خاص حضرت حجت (عج) است. این بزرگوار، از سال سیصد و پنج هـ ق تا شعبان سیصد و بیست و شش هـ ق نیابت خاص داشته است. وى، حتّى در ایّام امامت امام یازدهم(علیه السلام)از صحابه ى خاص به شمار رفته است.[10]
4. على بن محمّد سمرى
على بن محمّد سمرى قائم مقام حسین بن روح شد. سه سال، امر نیابت با او بود. او، در نیمه ى شعبان سیصد و بیست و نه هـ ق به رحمت حق واصل شد. وفات او، آغاز غیبت کبرا بود. شیخ صدوق و شیخ طوسى روایت کرده اند از حسن بن احمد که گفت: در سالى که جناب سمرى وفات کرد، ما، در بغداد بودیم. چند روز قبل از وفاتش، به خدمت او رفتیم. فرمانى از حضرت صاحب الامر (عج) بیرون آورد که مضمونش این است:
بسم الله الرحمان الرحیم. اى على بن محمّد سمرى! خدا عظیم گرداند اجر برادران تو را در مصیبت تو. تا شش روز دیگر از دنیا مفارقت خواهى کرد. پس کارهاى خود را جمع کن و وصى و قائم مقام از براى خود قرار مده که غیبت تامه، واقع شده است.[11]
س: آیا درست است که محمّد بن عثمان بیش ترین مدّت نیابت را داشته است; مدّت نیابت سایر نوّاب چند سال بوده است؟
ج: از آن جا که مدّت سفارت محمّد بن عثمان به زمان وفات پدر بزرگوارش عثمان بن سعید، مربوط است، لازم است به اقوالى که در تاریخ وفات عثمان بن سعید، وارد شده است، اشاره کنیم:
1. بعضى، تاریخ وفات عثمان بن سعید را دو سال و نیم پس از آغاز غیبت صغرا مى دانند، یعنى نیمه ى دوم سال دویست و شصت و سه هـ ق. اگر او در این سال وفات کرده باشد، دوران نیابت فرزندش محمّد بن عثمان، چهل و یک سال و نیم یا چهل و دو سال و نیم مى شود.[12]
2. برخى، تاریخ وفات عثمان بن سعید را سال دویست و شصت و پنج (هـ ق) مى دانند که اگر این تاریخ درست باشد، مدّت نیابت فرزندش محمّد بن عثمان، جمعاً چهل سال مى شود.[13]
3. برخى دیگر، احتمال داده اند که وفات نخستین سفیر، بین سال هاى دویست و شصت هـ ق تا دویست و شصت و هفت هـ ق رخ داده است. اگر وفات او را سال دویست و شصت و هفت هـ ق بدانیم، مدّت نیابت وى، سى و هشت سال مى شود.
4. برخى، تاریخ وفات نخستین سفیر امام را سال دویست و هشتاد هـ ق مى دانند. بنابراین، دوران سفارت فرزندش محمّد بن عثمان، جمعاً بیست و پنج سال مى شود.[14]
تحلیل اقوال
چنان که ملاحظه شد، تاریخ دقیق وفات نخستین سفیر امام(علیه السلام)مشخّص نیست، لذا مدّت سفارت دومین سفیر نیز دقیقاً مشخّص نیست. مرحوم شیخ طوسى در کتاب الغیبة و علامه ى مجلسى در بحارالأنوار، گفته اند، ابو جعفر محمّد بن عثمان، در آخر جمادى الاؤلى سال سیصد و پنج هـ ق وفات یافت و حدود پنجاه سال، عهده دار منصب سفارت امام بود،[15] امّا این سخن نمى تواند دقیق و منطبق بر حقایق تاریخى باشد; زیرا، چنان که بیان شد، اکثر دانشمندان معتقدند، وفات نخستین سفیر، میان سال هاى دویست و شصت تا دویست و شصت و پنج هـ ق بوده است، در این صورت، مدت نیابت دومین سفیر، چهل تا چهل و پنج سال مى شود. البته، این قول که وفات عثمان بن سعید در سال دویست و شصت و پنج هـ ق رخ داده، به واقعیّت نزدیک است.
بنابراین، دوران نیابت نایب نخست، حدوداً، پنج سال و مدّت نیابت دومین نائب امام(علیه السلام)حدوداً، چهل سال و دوران نیابت سومین نایب، بیست و یک سال و دوران نیابت چهارمین سفیر، سه سال بوده است.
س: چرا امام مهدى (عج) در زمان غیبت کبرا نایب خاص ندارد؟
ج: در پاسخ این سوال، باید گفت اوّلا، همان گونه که در صفحات قبلى گفته شد، غیبت صغرا مقدمه اى براى آغاز غیبت کبرا بود و در این دوره، نایبان خاص، وظیفه داشتند تا شیعیان را آماده ى غیبت امام(علیه السلام) کنند. در همین مدّت غیبت صغرا، شیعیان توانستند خود را براى ورود به مرحله ى جدید آماده کنند; بنابراین، هدف اصلى از تعیین نواب خاص، تحقق یافته بود و دیگر نیازى به تعیین نایب خاص نبود; چون، با آغاز غیبت کبرا ـ که هدف از آن، حفظ جان امام، آزمایش مردم، آماده سازى مردم جهان براى قیام امام (عج) در آخرالزمان و... بود ـ تعیین نایب خاص، با اهداف و فلسفه ى غیبت تعارض پیدا مى کرد.
ثانیاً، در صورت استمرار تعیین نایب خاص، امکان داشت فرصت مناسبى ایجاد شود تا هر کس ادعاى نیابت امام زمان (عج) را بکند و صادق و کاذب مشتبه شود و البته این هم امکان نداشت که خود حضرت هر بار ظاهر شود و اوّلا، معجزه اى بیاورد که خود امام است و ثانیاً، براى هر عصرى، کسى را معرّفى کند.[16]
ثالثاً، شاید دلیل عدم تعیین نائب خاص، این بوده که اگر نائب خاص تعیین مى شدند، دشمنان، آنان را آزاد نمى گذاشتند، بلکه آنان را شکنجه و زجر مى دادند.
[1]. لطف الله صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، ص 484 و 495.
[2]. عباس راسخى نجفى، نواب اربعه، ص 44.
[3]. مهدى پیشوایى، سیره ى پیشوایان، ص 689.
[4]. سید حسن افتخارزاده، گفتارهایى پیرامون امام زمان (عج)، ص 63.
[5]. باقر شریف قریشى، حیاة الامام المهدى (عج)، ص 121; محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 51، ص 344.
[6]. عباس نجفى، سفیران امام زمان(علیه السلام)، ص 27 و 34.
[7]. عبدالرحمن انصارى، در انتظار خورشید ولایت، ص 65.
[8]. عباس راسخى نجفى، نواب اربعه، ص 74.
[9]. سیره ى پیشوایان، ص 678 - 680.
[10]. نواب اربعه، ص 121 - 122.
[11]. همان، ص 134.
[12]. سید حسن افتخارزاده، گفتارهایى پیرامون امام زمان(علیه السلام)، ص 62 - 63.
[13]. عبدالرحمن انصارى، در انتظار خورشید ولایت، ص 65، داوود الهامى، آخرین امید، ص 81.
[14]. مسعود پور سیدآقایى و دیگران، درسنامه ى تاریخ عصر غیبت، ص 164.
[15]. شیخ طوسى، الغیبة، ص 216; محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 51، ص 352.
[16]. ابراهیم امینى، دادگستر جهان، ص 153.
نابیان عام
س: به چه کسانى نایبان عام گویند؟
ج: دین اسلام، آخرین دین الهى است که توسط پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از سوى خداوند متعال براى هدایت انسان ها به سوى کمال و خوش بختى دنیوى و اُخروى، آورده شده است و باید همیشه کسى باشد که به تبلیغ و ترویج این دین و هدایت جامعه به سوى کمال، بپردازد. بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)امامان معصوم(علیهم السلام) عهده دار این وظیفه بودند و به ترویج دین اسلام مى پرداختند، لکن با آغاز غیبت کبرا و مستور شدن امام مهدى (عج) باید کسى عهده دار نقش هدایت جامعه مى شد. ائمه ى معصوم(علیهم السلام) و بویژه امام مهدى (عج) قبل از آغاز غیبت کبرا شرایط و ضوابط کلّى را براى رهبر جامعه در دوره ى غیبت بیان داشتند تا بعد از آغاز غیبت کبرا، هر کس آن شرایط و ضوابط را کسب کرد، زعیم و مرجع شیعیان باشد. در اصطلاح، به این شخص، نایب عام گفته مى شود.
شرایطى که از سوى ائمه(علیهم السلام) براى نایبان عام ذکر شده، عبارت است از این که آنان باید از راویان احادیث اهل بیت(علیهم السلام)، فقیه، با تقوا، مطیع اوامر الهى، حافظ دین، مخالف با هواهاى نفسانى و... باشند.
این شرایط، در روایات مختلفى بیان شده است:
1. امام صادق(علیه السلام) به عمر بن حنظله مى فرماید: «مَنْ کان منکم مِمَّن روى حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عَرَف أحکامنا فَارْضوا به حکماً; فأنّی قد جعلته علیکم حاکماً;[1] هر کس از شما، حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر افکند، و احکام ما را شناخته باشد، او را به عنوان حاکم قبول کنید; زیرا من، او را حاکم بر شما قرار دادم.».
2. امام صادق(علیه السلام) در حدیث دیگرى مى فرماید: «... فأمّا مَنْ کان من الفقهاء صائناً لنَفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً على هواه، مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه;[2] ... امّا هر کدام از فقها که نگهدار نفس خود و حافظ دینش باشد و با هواهاى نفسانى مخالفت کرده، مطیع اوامر الهى باشد، عوام باید از او تقلید کنند...».
3. امام مهدى (عج) نیز در پاسخ به سؤالى که از آن حضرت در مورد تکلیف شیعه در دوران غیبت، شده بود، مى فرماید: «امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا; فأنّهم حجّتى علیکم و أنا حجة الله[3]...; امّا در حوادثى که رخ مى دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنان، حجّت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم...».
س: نایبان عام امام زمان (عج) در عصر غیبت چه وظیفه اى دارند؟
ج: براى پاسخ دادن به این سؤال، ابتدا باید به این مقدمه اشاره شود که هر چند نبوّت با پیامبرى رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) خاتمه یافته، ولى ختم نبوت، ختم راهنمایى الهى (وحى) است و نه ختم رهبرى الهى (یعنى امامت); چرا که امامت و نبوت، دو منصب و دوشأن هستند که احیاناً قابل تفکیک اند.[4] و چون اسلام آخرین و کامل ترین دین است، باید همیشه فردى براى هدایت و رهبرى جامعه وجود داشته باشد. بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)این منصب، از سوى خداوند، به امامان معصوم(علیهم السلام) واگذار شده است و چون آخرین امام (عج) مستور شده و غایب شده اند، براى اداره ى جامعه در دوره ى غیبت، نایبان عامى تعیین شده اند که عهده دار وظیفه ى رهبرى جامعه در این دوره هستند; البته، معلوم است که برخى از کمالات و مقامات ائمه ى معصوم(علیهم السلام)قائم به نفس قدسى آنان است، مانند ولایت تکوینى و علم غیب و... این نوع مقامات، نه نیابت بردار است و نه نیاز به این است که در زمان غیبت، در این مناصب هم نیابتى باشد، امّا مناصب دیگر، از قبیل فتوا و بیان احکام الهى و منصب قضا و فصل خصومت و زعامت و رهبرى جامعه و اداره ى امور مملکت اسلامى، قطعاً، از وظایف نایب عام امام زمان(علیه السلام)به شمار مى آید. بنابراین، مى توان گفت، اساسى ترین و مهم ترین ویژگى نایبان عام، جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه ى اطهار(علیهم السلام) است، بدین معنا که چون نایب عام، قائم مقام امام است، پس خود به خود، همه ى رسالت ها و وظایف اجتماعى آنان به وى منتقل مى شود. امام صادق(علیه السلام)در این مورد مى فرماید: «علماء، وارثان انبیایند. این وراثت، براى درهم و دینار نیست، بلکه علم را به ارث گذاشته اند. پس کسى که از آن علم بگیرد، بهره ى فراوانى نصیبش خواهد شد».[5]
به صورت خلاصه مى توان گفت، اهم وظایف نایبان عام، عبارت است از:
1. استخراج و استنباط احکام از منابع
در این مورد قرآن کریم مى فرماید:
(وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ);[6] شایسته نیست مومنین همگى کوچ کنند. پس چرا از هر گروهى از آنان، طایفه اى کوچ نمى کند تا در دین آگاهى یابند و به هنگام بازگشت به قوم خود، آنان را بیم دهند، شاید بترسند و خوددارى کنند؟.
بنابراین، نایبان عام، باید تفقّه در دین داشته باشند و مسائل اعتقادى، اخلاقى، فقهى، مشکلات جارى مردم،... را با رجوع به قرآن و سنّت و ادله ى عقلى، استباط کنند و امّت اسلامى را از قوانین بشرى بى نیاز کنند.
2. حافظ دین بودن
همان گونه که در صفحات قبلى گذشت، یکى از شرایط نایب عام، حافظ دین بودن است.
بنابراین، وى، باید دین را از تحریف منحرفان حفظ کند و با پاسخ دادن به شبهات، از نفوذ عقاید التقاطى و سست شدن احکام الهى، جلوگیرى کند.
3. ولایت و رهبرى
چون دین اسلام، دین جهانى است و احکام آن اعم از اقتصادى، سیاسى، قضایى، و... تا روز قیامت ادامه دارد و لازم الاجراء است. این دوام احکام، نظامى را مى طلبد که تحقّق اهداف و احکام اسلامى را در زمان غیبت کبرا تضمین کند و مسلم است که تحقّق احکام اسلام جز از رهگذر حکومت اسلامى، امکان پذیر نخواهد بود و حکومت اسلامى، در صورتى اسلامى خواهد بود که حاکم و رهبر آن حکومت، از میان فقهاى شایسته و واجد شرایط تعیین گردد. امام حسین(علیه السلام) مى فرماید: «مجارى الامور و الاحکام على أیدى العلماء بالله الامناء على حلاله و حرامه;[7] جریان امور و احکام، باید به دست علماى دانا به خدا و امناى بر حلال و حرام خدا باشد».
در غیبت کبرا خداوند حکیم، امّت اسلامى را به حال خود رها نکرده و آنان را بدون تکلیف نگذاشته است. این نایبان عام هستند که وظیفه ى اداره و سرپرستى امّت اسلامى را بر عهده دارند و باید به این کار ادامه دهند تا آن را به صاحب الامر(علیه السلام) تحویل دهند.
[1]. بحارالأنوار، ج 2، ص 20.
[2]. شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعة، ج 27، ص 131.
[3]. بحارالأنوار، ج 27، ص 140
[4]. مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص 8.
[5]. شیخ کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 42.
[6]. توبه: 122.
[7]. ابن شعبه حراّنى، تحف العقول عن آل الرسول، ص 328.