یـا صـاحـب الـزمـان بیـا

ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری ، کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری ، کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

فـضای مـجـــازی بـه انـدازه انـقـلاب اسـلامـی اهـمـیـت دارد.
و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است. حضرت آیت الله خامنه ای

رایـانـه و فـضای مجازی که الان در اختیار شماست اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،
می توانید یک حرف درست خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمی شناسید ، برسانید.
این فرصت فوق العــاده ای است مبـادا این فرصت ضایع شود . اگر ضایع شد ،
خــدای متـعال از من و شما در روز قیامــت سـوال خواهد کرد .

آخرین نظرات

۶۴ مطلب با موضوع «سخن بزرگان» ثبت شده است

کسی که عوام پسندانه حرف می زند , عوام فریب است
دکتر علی شریعتی / تاریخ و شناخت ادیان

 

انسان عبارت است از :

 

حیوانی که عصیان میکند و فرشته ای که گناه میکند


دکتر علی شریعتی / کتاب میعاد با ابراهیم

 

برادر : چراغ ها را باید روشن کرد ، من از تو برای طلوع بی تاب ترم . بگذار این مذهب جادو در روشنی بمیرد , تا " مذهب وحی را ببینیم .
چهره " علی " در روشنائی , زیبا و خدائی ست .
به تو و من (بی مذهب و مذهبی) هر دو , علی را در تاریکی نشان داده اند !


دکتر علی شریعتی / کتاب گفتگوهای تنهائی

داستانی است که خیلی درس ها رو می تونیم ازش بگیریم:


پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.
پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟".

پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".
پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."
البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.
اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

-به یاد داشته باش: من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است

تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند، نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى

می‌توانى دوستم داشته باشى، همین گونه که هستم و من هم

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم

چرا که ما هر دو انسانیم


-این جهان مملو از انسان‌هاست، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی‌صادر کنی و من هم

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است

دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند

حسودان از من متنفرند، ولى باز می‌ستایند

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى

من قابل ستایشم و تو هم

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد

به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى

همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا

نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این‌ها رموز بهتر زیستن هستند
گاندی


زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند

زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا بیایید تو و چیزی بخورید

آنها پرسیدند: آیا همسرت در خانه است؟ زن گفت: نه

... آنها گفتند: پس ما نمی توانیم بیاییم

غروب، وقتی مرد به خانه آمد، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است

مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن

زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند: ما نمی توانیم باهمدیگر وارد خانه بشویم

زن پرسید: چرا؟ یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد، گفت: اسم این ثروت است و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت: این یکی موفقیت و اسم من هم عشق. برو به همسرت بگو که فقط یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند

زن رفت و آنچه را که اتفاق افتاده بود برای همسرش تعریف کرد

شوهر خوشحال شد و گفت: چه خوب! این یک موقعیت عالیست. ثروت را دعوت می کنیم. بگذار بیاید و خانه را لبریز کند

زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود، گفت: عزیزم! چرا موفقیت را دعوت نکنیم

دختر خانواده که از آن سوی خانه به حرفهای آنها گوش می داد، نزدیک آمد و پیشنهاد داد: بهتر نیست عشق را دعوت کنیم تا خانه را از وجود خود پر کند

شوهر به همسرش گفت: بگذار به حرف دخترمان گوش کنیم پس برو و عشق را دعوت کن

زن بیرون رفت و به پیرمردها گفت: آن که نامش عشق است، بیاید و مهمان ما شود

در حالی که عشق قدم زنان به سوی خانه می رفت، دو پیرمرد دیگر هم دنبال او راه افتادند

زن با تعجب به ثروت و موفقیت گفت: من فقط عشق را دعوت کردم، شما چرا می آیید؟ این بار پیرمردها با هم

پاسخ دادند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت کرده بودید، دو تای دیگر بیرون می ماندند، اما شما عشق را

دعوت کردید، هر کجا او برود، ما هم با او می رویم...

زندگی می تواند فوق العاده باشد !


       اگر دیگران .. , ما را به حال خودمان بگذارند !!

         چارلی چاپلین

...........................

 

ای کسانی که کتاب‌های آسمانی میخوانید

آسمانــــــی که نشدید ..!!!

لااقل کتابهای زمینی‌ بخونید تا که که شاید متوجه بشوید
...
که با اهالی زمین چگونه رفتار کنید.!!!

دست از قضاوت و فضولی کردن

در زندگــــــی دیگران بردارید

.................................

برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند
به ما درسهایی بیاموزند
که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم

.........................

عشق مثل پرواز است !

بالا رفتنش جسارت میخواهد
بالا ماندنش لیاقت

یادمان باشد که آن هنگام که از دست دادن عادت می‌شود، به دست

آوردن هم دیگر آرزو نیست

 


نصف اشباهات‌مان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم، احساس می‌کنیم و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می‌کنیم

 


آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .کوروش کبیر

 

 زنان بخوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر میگویند تا در حفظ آن
 
شریک باشند.داستایوفسکی

         هیچ چیز مانند شادی زن باعث برانگیختن غرور مرد نمی شود؛ چون همیشه آن

را مربوط به خود می داند.جانسون

 

زیباترین خوی زن ، نجابت اوست
    ارد بزرگ

 

    منشأ هر کار بزرگی زن است ، کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود
    لامارتین

 

 

آن قدر که احساسات و اوهام در زنان اثر دارد, امور معقوله موثر نیست.     لارشفوکولد

 


اشک در زن سبب تسکین آلام درونی می شود, ولی در مرد مردانگی را تباه می سازد.     ناپلئون

 


اگر زن با تقوا و خوش خلق کدبانویی در خانه محقر و فقیری باشد, آن خانه را محل آسایش و فضیلت و خوشبختی می سازد.    اسمایلز

-از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می خندد.

 

- هیچ کس نمی داند در زمانهای بحرانی، وفاداری به کدام سو رو می کند.

 

- همه نیاز به زمان دارند. آدم نباید پیش از اینکه بداند چه می گوید، نتیجه گیری کند.

 

- بی دانش، نه می توان امیدوار بود نه ناامید.

تنها راه غلبه بر ترس روبرو شدن با آن است. ما غالبا به طرف حوادثی کشیده می شویم که از رویارو شدن با آنها وحشت داریم.بنابراین اگر از تنهایی بترسید تنهایی را برای خود به ارمغان می آورید. اگر از بدهکار بودن بترسید به احتمال زیاد با تمام زیر و بم آن آشنا خواهید شد. اگر از دستپاچگی و پریشان حالی واهمه داشته باشید همان را تجربه خواهیدکرد. این، روش زندگی برای تشویق ما انسانها به رشد کردن است. آندرو متیوز

بدون خودآگاهی میهنی ، کشور رنگ پیشرفت به خود نمی گیرد .  حکیم ارد بزرگ

 

روی زمین خانه موقتی است و زیر زمین جایگاه ابدی . ساموئل آدامز

 

آن که در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید . بزرگمهر حکیم

جایی که خردمندان خوار باشند ، شورش ها و رستاخیزهای بی سامان  ، میدان داری می کنند .  حکیم ارد بزرگ

 

جمع مال ، تحصیل کامیابی ، کسب دانش و شهرت ، هیچکدام با تندرستی برابری نمی کند . برای حفظ تندرستی باید از هر چیز که برای تندرستی مضر است پرهیز کرد . مخصوصاً از شهوت روانی . شوپنهاور

 

طلوع و غروب عشق ، خود را به وسیله درد تنهایی و جدایی محسوس می سازد . لابرویر

 

ناراستی ها ، پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند ، مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش ، زنده نگاه داریم .  حکیم ارد بزرگ

واژه آزادی را ، با پسوند و پیشوند ، ناکارا و نابود نکنیم . حکیم ارد بزرگ

 

آنان که به علم خود عمل نکنند مریض را مانند که دوا دارد و به کار نبرد. دیمقراطیس

 

دانشگاه تمام استعدادهای افراد ، از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند . آنتوان چخوف

 

جشن و بزم نوروز با تار و پود زمین و آدمیان آمیخته ، نوروز ، آغاز بیداری ، دگرگونی و زایش است . حکیم ارد بزرگ

تا وقتی که من و شما دارای مغز هستیم محال است که بتوانیم دانائی خداوند را با اختیار خودمان در زندگی وفق بدهیم!یعنی همینکه ما گفتیم خداوند دانا و تواناست و همه کار را می توانست و می تواند بکند و قادر به پیش بینی همه چیز بوده و هست دیگر نمی توانیم بگوئیم که ما در کار خود اختیار داریم و هر چه دلمان بخواهد خواهیم کرد!زیرا هر فکری که شما برای امروز و یا آینده بکنید و هر کاری را که امروز و یا در آتیه انجام بدهید قبلا از طرف خدا پیش بینی شده و اگر پیش بینی نمی شد و او قادر نبود که وقایع آینده را ادراک نماید خدا نبود و همین که پیش بینی کرد ناچار آن کار اتفاق خواهد افتاد ودیگر اختیار از دست شما خارج است!تمام وسائل و کتابهائی که علمای مذهبی در این خصوص نوشته اند و خواسته اند که موضوع آزادی انسان را با علم وتوانائی خداوند وفق بدهند جز یک سلسله کلمات پوچ و میان تهی چیزی نیست و فاقد معنی می باشد!انسان در یک صورت می تواند در این جهان اختیار داشته و هر چه دلش می خواهد بکند و آن در صورتی است که خداوند یعنی کسیکه دانا و توانای مطلق است وجود نداشته باشد! و همین که این دانا و توانای مطلق وجود داشت دیگر من و شما اختیار نداریم و تمام کارها بدست او انجام می گیرد!کسانیکه بین خدا و جهان فرق میگذارند و عقیده دارند که این دو باهم متفاوت هستند می گویند این جهان است که نادان و ناتوان می باشد و در نتیجه نمی تواند وقایع آینده ما را پیش بینی نماید بنابراین ما در جهان آزاد هستیم وهرچه دلمان بخواهد می کنیم !ولی این اشخاص خود بخویشتن جواب رد می دهند زیرا همین که بین جهان و خداوند فرق گذاشتند لازمه اش این است که خداوند آفریننده جهان باشد و اگر جهان چیزی نمی داند خدا ناچار باید همه چیز را بداند وگرنه خدا نیست!پس ما فرضا جهان را نادان بدانیم نمی توانیم خداوند را نادان بدانیم و او حتما دانای مطلق است و با این سمت و توانائی خویش تمام اعمال ما را برای همیشه مشاهده و پیش بینی نموده و چیزی را هم که او دید و پیش بینی کرد حتما اتفاق خواهد افتاد اعم از اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم و به عبارت صریح ما در کارهای خود اختیار نداریم بلکه مجبور می باشیم! . موریس مترلینگ

- خردمندان ، همچون باران بر اندیشه های تشنه می بارند و دگرگونی های آینده را نوید می دهند .  حکیم ارد بزرگ

- زیاد کار کردن مهم نیست، درست کار کردن مهم است. پاره تو

- «تجربه» یک معلم سخت‌گیر است: اول امتحان می‌کند، بعد درس می‌دهد. ورنون لاو

- در هنگامه رستاخیز و نهیب توفان مردمی ، خموش باش چرا که سخنت را پژواکی نیست .  حکیم ارد بزرگ

- برای آن کس که ایمان دراد ، نا ممکن وجود ندارد. رابینز

جرالدین دخترم، تو مرا درست نمی شناسی. در آن شبهای بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم. آن هم داستانی شنیدنی است. داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد. این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده ام. و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند. اما سکه ی صدقه ی آن رهگذر که غرورش را خرد نمی کند رانیز احساس کرده ام. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند حرفی نباید زد. داستان من به کار نمی آید. از تو حرف بزنم. به دنبال نام تو نام من است.

چاپلین، جرالدین دخترم، دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. ولی حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار…..

سیاستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: ابزار و دشمن. یعنی فقط یک طبقه را می‌شناسند و آن هم دشمن است.

بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید .

با دیگران بودن آلودگی می آورد.

مرد بزرگ دیر وعده می دهدو زود انجام می دهد.

بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند .

آنچه را می‌شنوم، فراموش می‌کنم. آنچه را می‌بینم، به خاطر می‌سپارم. آنچه را انجام می‌دهم، درک می‌کنم.

اگر غذایی نامطبوع بخوری، آبی ناگوار بنوشی و بر خم بازوانت بالین بسازی، هنوز می توانی سرور و شادمانی را بیابی .

این خوبی که در ماست ؛ کار خداست.

اگر به راه خطا رفتی از بازگشتنش مترس .

مرد بزرگ برخود سخت می گیرد و مردکوچک به دیگران.

اشتباه را تصحیح نکردن خود اشتباه دیگریست.

مرد بزرگ دیر وعده می دهد و زود انجام میدهد .

اگر مردم مرا نشناسند غصه نخواهم خورد ولی من اگر مردم را نشناسم افسرده خواهم شد.

مرد بزرگ دیر وعده می دهدو زود انجام می دهد.

برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد و یا سیبی سرخ .

دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است .

اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است .

نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .

دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد

کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند.

کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.

یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.

پیروزی یعنی خواستن .

عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد.

عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب .

فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است

اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند، هر چه به ایشان نزدیک شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند.

استعداد در فضای آرام رشد میکند و شخصیت در جریان کامل زندگی .

اگر به مهمانی گرگ می روید ، سگ خود را به همراه ببرید .

آزادی در بی آرزوئی است.

زندگی انسان مانند شبنمی است که از برگ گلی می لغزد و فرو می چکد.

اشکهای دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست .

کسی که از ابتدا نا بینا به دنیا آمده است معنی تاریکی را نمی فهمد زیرا هرگز روشنایی را تجربه نکرده است. خردمند بودایی

هستی ما به ناپایداری ابرهای پاییز تماشای تولد و مرگ موجودات همچون نظاره شعله‌‌های آتش یک عمر مانند جرقه رعدی در

آسمان چون سیلابی پر شتاب و روان از سراشیبی کوهی .

اشکهای دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست .